آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
یا صاحب الزمان
آقا جان دیدارت دل چسب و دوریت دلگیر است، دوریت را به شوق دیدارت سر می کنیم
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی کنم
آقا، برای تو نه برای خودم بد است
من گم شدم، تو آینه ای گم نمی شوی
اللهم العجل الولیک الفرج
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
یادش بخیر... ماه رمضان رو میگم... چه صفای وجود داشت... چه قول و قرار دادهایی با خودمون و خدا بستیم که زیرش زدیم... آه... یادش بخیر... ینی ماه رمضان سال آینده زنده ام... ینی میتونیم سحرها بلند شیم... ینی میتون قرآن بخنیم...یاد دوره های قرآن بخیر... ماه رمضان تمرینی بود برای تزکیه.... اما چه زود فراموش کردیم... یادش بخیر... آیا از این ماه استفاده کردیم... یا همان کسی که بودیم،بودیم و یا بدتر شدیم... آیا امام زمان عج را ملاقات کردیم... آه آقا امان از فراق و دوری... یه فقیر آمد در خونه یکی رو زد تا کمکش کنند. یه پسر بچه آمد. فقیر بهش گفت برو به مامانت بگو برام یه چیزی بیاره. بچه نگاهی به فقیر کرد و گفت برو به مامان خودت بگو...... ببخشید این مثال رو زدم ولی اگه به اندازه این پسر بچه که به مامانش اعتماد داره و به فقیر میگه برو به مامان خودت بگو به امام زمان اعتماد داشتیم چی می شد.... ولی امان که از شیعه بودن فقط در شناسنامه شیعه هستیم ولی در شناسه نیستیم.... وای بر من... آقا یه نگاه کنی تمومه همی غم و دردا سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
هر جمعه که شد بیا که ما بیداریم سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
یکی از مریدان حسن بصری ؛ عارف بزرگ ؛ در بستر مرگ استاد از او پرسید :
"مولای من! استاد شما که بود ؟ " حسن بصری پاسخ داد : ..."صدها استاد داشته ام و نام بردنشان ماه ها و سال ها طول می کشد و باز هم شاید برخی را از قلم بیندازم ." "کدام استاد تاثیر بیشتری بر شما گذاشته است ؟ " حسن کمی اندیشید و بعد گفت : "در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند، اولین استادم یک دزد بود! ادامه مطلب ... شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد.
جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : بی وفا و عشق ثارالله
پیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شده تیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شده طعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده است قد تو حالا شبیه مادرم زهرا شده ... آن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاخته... قد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شده مادری پهلو شکسته رو به رویت آمده کوچه، سیلی، میخ در معنا شده واژه های بر زبانم کمتر از حد تواند برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده
|
|||||||||||||||||||
![]() |